Article 8
کاش میشد دستانت را در دست گیرم تا باور کنم لحظه ابدبستکاش میشد خیالت همچون غبار در فضا نبودتا باور کنم توان فراموش کردنت را دارممگر می شود تو نباشی و پرنده ها...
View ArticleArticle 7
حزنی که در گلویم آواز میخواند چگونه میتواند بگویداز مرغ مینایی که هنوز عادت زمستان را نمیداند؟!
View Articleپ.ن
دوستی بود که مدتها پیش همیشه تو این وب نظر میداد فواد سلمانی زاده نویسنده وب رودی در رویا.رفت اما و مدت هاست خبری ازش نیست من اما کماکان در انتظار بازگشت او با اشعار زیباشمپ.ن:وقتی امشب در کنار رود...
View ArticleArticle 2
در تمام مهمانی هاآویز گردن من کلید خانه توستحال بگذریم مرا جرعت آمدن نیستو تراجرعت عوض کردن قفل
View ArticleArticle 1
یادت می وزد و خاطرات خشکم را بر زمین میریزدحیفهیچ درخت کهنسالی نمی تواند برگ هایش را از زمینبرچیند
View ArticleArticle 0
و بالاخره تمام شدالبته شایدهم واقعاً همون پل کوچک که از رویای کودکی مان بنا شده بوداما من بازهم خوشحالم و حالا حتی حس بهتری دارمو حالا شدم مثل فواد خودم هم وب خودمو با در سکوت می خونم خیلی عالی
View Article
More Pages to Explore .....